6 ماهگی
خوشگلم الان ٦ ماه و ٨ روزه که به دنیا اومدی و لحظه لحظه ی زندگی مارو شیرین تر کردی،عزیزم داشتن تو لطفیه که خدا به ما کرده و فرشته نازشو سپرده به ما که ازش نگه داری کنیم.
عزیزم ١ هفته است که سینه خیز میری و سرعتت خیلی زیاد شده،دیروز زیر مبل گیر کرده بودی،با نق زدن ازم میخواستی که کمکت کنم
هر چیزی که لازم داری میگی هه وباید بفهمیم که چی میخوای!وقتی هم به من وبابایی نگاه میکنی و حواسمون نیست میگی هه که بهت نگاه کنیم،مخصوصا صبحا که ازخواب بیدار میشی و بابایی خوابه اینجوری بیدارش میکنی
گلم از ٢ ظرف میغلتی و قل میخوری،وقتی از پشت به شکم بر میگردی چند لحظه به سقف خیره میشی بعد دوباره شیطونی شروع میشه
آیلینم حریره و سرلاک میخوری اما تو شیشه بهت میدم چون با قاشق این دوتارو دوست نداری اما سوپ رو خوب میخوری و دوست داری
وقتی انگشتاتو میکنی تو دهنت
بعد از سوپ خوردن
در حال کشتی گرفتن با بابایی خونه مامان خانم
بعد از خرابکاری
خیلی دوستت دارم مامانی