آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

فرشته شیرین ما

مامان

دختر گلم خوشگلم بالاخره برای اولین بار ماما گفتی و منو حسابی خوشحال کردی دخترم لبه تختتو گرفته بودی و ایستاده بودی منم کنارت بودم که بهم نگاه کردی و گفتی ماما،خیلی مزه داد انقد خوشحال شدم که حسابی بغلت کردم و بوسیدمت مامانی یکشنبه 23 مهر روز تولدم بود که شما جمعه 21 مهر اولین ماما رو گفتی و بهترین کادو رو به مامانت دادی دخترم امسال اولین سالی بود که تولدمو با حضورت جشن میگرفتم با هم کلی عکس انداختیم انشالا که خدا بهم کمک کنه مامان خوبی برای شما و همسر خوبی برای بابایی باشم خیلی ماهی دخترم دوستت دارم ...
28 مهر 1391

7 ماهگی

عزیز دلم ،نازگل من ،٧ ماهگیت مبارک عشقم دخترم به سلامتی ٧ ماهه شدی و ما از اینکه در کنارمون هستی احساس آرامش میکنیم و خیلی دوستت داریم عزیزم خیلی خوب چهار دست و پا میری وهمش در تلاش هستی که دستتو به جایی بگیری و بلند بشی از جات و وایستی وقتی هم که وایمیستس کلی خوشحال میشی و ذوق میکنی نازنازی ماشالا خیلی شیطون شدی و تو اتاق خواب ها رو هم میگردی بردمت برای قد و وزن ،ماشالا وزنت شده ٨٠٧٠ و قدت شده ٧٠ سانتی متر بوس بوسی خودمی عزیزم ...
2 مهر 1391

اولین کلمات

دختر گلم سه شنبه ٢٨ شهریور  (روز دختر)برای اولین بار کلی کلمه گفتی و ما صدای قشنگ و نازتو شنیدیم،خونه مامان جون بودیم که شروع کردی به حرف زدن اولین چیزایی که گفتی دَدَر بود و بابا،بعدشم همش گفتی بابا دَدَر ،اون روز روز تولد حضرت معصومه،روز دختر بود،کادوتو به بابایی دادی،بابایی هم مارو برد رستوران سران که شیرینی بهمون داده باشه،خودت هم از اول تا آخرش خوابیدی خوش به حال بابایی که صداش کردی،خوشگلم زود زود مامان هم بگو مامانی قربونت بره عاشقتم عزیزم ...
2 مهر 1391

شیطونی های دخملی

عزیز دلم الان 6 ماه و 20 روزه که به زندگی ما اومدی،خیلی دوستت دارم عشقم حسابی شیطون شدی و سینه خیز همه خونه رو میگردی،دخترم علاقه خاصی به دستمال کاغذی داری و هرجا که چشمت بهش بخوره با سرعتی باور نکردنی به سمتش میری به کنترل تلویزیون و گوشی موبایل و تلفن هم علاقه داری،وقتی دارم با تلفن صحبت میکنم به حرفام گوش میدی وهمشو  ازحفظ میکنی تقریبا داری همرو میشناسی ،مخصوصا جدیدا بهم خیلی وابسته شدی و ازم میخوای که بغلت کنم از خوشحالی جیغ های بلند میکشی و ذوق میکنی فدات بشم ناز نازی خودمی،خدا تو و بابایی رو برام نگه داره اولین روسری سر کردنت   بقیه عکسارو در ادامه مطلب ببینید وقتی دارم دنبال وسایلام تو کیفم ...
20 شهريور 1391

6 ماهگی

خوشگلم الان ٦ ماه و ٨ روزه که به دنیا اومدی و لحظه لحظه ی زندگی مارو شیرین تر کردی،عزیزم داشتن تو لطفیه که خدا به ما کرده و فرشته نازشو سپرده به ما که ازش نگه داری کنیم. عزیزم ١ هفته است که سینه خیز میری و سرعتت خیلی زیاد شده،دیروز زیر مبل گیر کرده بودی،با نق زدن ازم میخواستی که کمکت کنم هر چیزی که لازم داری میگی هه وباید بفهمیم که چی میخوای!وقتی هم به من وبابایی نگاه میکنی و حواسمون نیست میگی هه که بهت نگاه کنیم،مخصوصا صبحا که ازخواب بیدار میشی و بابایی خوابه اینجوری بیدارش میکنی گلم از ٢ ظرف میغلتی و قل میخوری،وقتی از پشت به شکم بر میگردی چند لحظه به سقف خیره میشی بعد دوباره شیطونی شروع میشه آیلینم حریره و سرلاک میخوری اما تو شی...
8 شهريور 1391

این 2 ماه 5 و 6

دختر خوشگلم مامان تنبلت چند وقتیه که هیچی برات ننوشته!! ای مامان بد!!! دخترم ٢٤ ام تیر رفتیم تبریز عروسی ،خیلی خوش گذشت توهم خیلی دختر خوبی بودی،تو عروسی همش به عروس نگاه میکردی و بعدشم از ساعت ٩.٣٠ خوابیدی یه دونه ی خودمی دیگه عزیز دلم از ٣١ تیر ماه رمضان شروع شده و همه دارن روزه میگیرن منم چون شما شیر خشک میخوری دارم روزه هامو میگیرم،سال پیش شما تو دلم بودی و من چون گرسنه ات میشد نمیتونستم روزه بگیرم عزیزدلم از خدا برات بهترین ها رو میخوام آیلینم،عشقم،جدیدا یاد گرفتی رو ٤ دست و پات میتونی یه کوچولو وایسی،یه کم هم میری جلو،اما باید انگیزه داشته باشی یعنی باید یه عروسک یا پستونک برات بزارم که برای گرفتن اون بری جلو خلاصه ب...
25 مرداد 1391

عکسهای 4 ماهگی دخترم

  وقتی تو کالسکه میشینی وقتی لالا کردی     دخترم وقتی از کارای مامانی تعجب میکنی     وقتی از خواب بیدار میشی در حال شیطونی کردن     وقتی روروک برات جذاب میشه     آیلین،پستونک وعروسک   ...
19 تير 1391

شیر خشک

دختر نازم شیرین مامان ٤ شنبه رفتیم پیش دکتر،خداروشکر همه چی خوب بود چند روزیه که خیلی کم شیر میخوری،به دکترت که گفتم،گفت باید شیرتو عوض کنیم.دیشب برات شیر جدید خریدیم،خیلی نگرانم که بهت بسازه چهارشنبه میخوایم بریم مسافرت،انشالا که شیرتو دوست داشته باشی خیلی دوستت دارم مامانی اون خنده های شیرینت صبحا که میخوام برم سرکار بهم انرژی و امید میده ،برام جدایی ازت خیلی سخته ولی مامان شاغل همینه دیگه عشقم الان که دارم مینویسم برات چشمام پر از اشک شده،عزیز دل مامان جدایی از تو حتا ١ دقیقش سخته چه برسه به ٦ ساعت خیلی میخوامت عسل مامان ...
18 تير 1391

واکسن چهارماهگی

دخترم امروز چهارمین ماهگرد تولدته خوشگلم امروز بابایی نرفت سرکارو من و بابایی و مامان جون رفتیم واکسنتو زدیم،خوشبختانه یه کوچولو گریه کردی و الان هم داری بازی میکنی انشالا تب نکنی دختر نازم وزن و قدت ازتولد ٩٠.١٢.١        ٣١١٠     ٥١ ٩٠.١٢.٢٠     ٣٦٥٠      ٥٤  ٩١.٢.٢      ٥١٠٠      ٥٧ ٩١.٣.١        ٦٠٠٠    ٦١ ٩١.٤.١        ٦٩٤٠      ٦٤   ...
1 تير 1391