دوشنبه 90.12.1 يكشنبه رفتيم خونه مامان خانم. از صبح تا حدودا ساعت 6بعد ازظهر.دكتر بهم گفته بودكه شام سبك بخورم و از ساعت 10شب به بعد هم هيجي نخورم. آزاده يكي از ماماناي اسفند هم يكشنبه تو بيمارستاني بود كه من قرار بود 2 شنبه برم.صبح بهم اس داد كه ني نيش به دنيا اومده و هردو سالمن.از شانس بده من يكشنبه اينترنت ما قطع بود به سارا اس دادم و خبرو دادم.بعد از ظهر كه اومديم خونه آزاده زنگ زد و برام تعريف كرد عملش چطور بوده و كلي بهم دلداري داد كه استرس نداشته باش و چيا با خودت بردار(ازش ممنونم استرسم خيلي كم شد)خلاصه ساعت 7.30 شام و كه بابایی برام سوپ درست كرده بود رو خوردم و تا 10.30 هم ميوه و چايي خوردم.همين كه يادم مي...