اولین چرخش
عزیزدل مامان دیروز خونه مامان جون بودیم داشتم نگاهت میکردم دیدم چرخیدی و کلی ذوق کردی و خندیدی
گفتم شاید دوباره نتونی بچرخی،اما وقتی برگردوندمت باز چرخیدی،مطمئن شدم که یاد گرفتی خوشگلم
ظهرکه بابایی اومد هم چرخیدی و همه برات دست زدن،توهم خوشحال،میخندیدی
دخترم الان از پشت به شکم میچرخی از پهلوی چپ به شکمت برمیگردی
از دیروز که یاد گرفتی،مدام برمیگردی و سرو صدا میکنی که بیایم برت گردونیم اما امروز یه بالش کنارت گذاشتم که نتونی برگردی
امروز صبح که شیر میخواستی آخر گریه ات یه "ما"گفتی که من و بابایی فکرکردیم میخوای "ماما" بگیقربونت برم عسلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی