آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

فرشته شیرین ما

این 2 ماه 5 و 6

دختر خوشگلم مامان تنبلت چند وقتیه که هیچی برات ننوشته!! ای مامان بد!!! دخترم ٢٤ ام تیر رفتیم تبریز عروسی ،خیلی خوش گذشت توهم خیلی دختر خوبی بودی،تو عروسی همش به عروس نگاه میکردی و بعدشم از ساعت ٩.٣٠ خوابیدی یه دونه ی خودمی دیگه عزیز دلم از ٣١ تیر ماه رمضان شروع شده و همه دارن روزه میگیرن منم چون شما شیر خشک میخوری دارم روزه هامو میگیرم،سال پیش شما تو دلم بودی و من چون گرسنه ات میشد نمیتونستم روزه بگیرم عزیزدلم از خدا برات بهترین ها رو میخوام آیلینم،عشقم،جدیدا یاد گرفتی رو ٤ دست و پات میتونی یه کوچولو وایسی،یه کم هم میری جلو،اما باید انگیزه داشته باشی یعنی باید یه عروسک یا پستونک برات بزارم که برای گرفتن اون بری جلو خلاصه ب...
25 مرداد 1391

عکسهای 4 ماهگی دخترم

  وقتی تو کالسکه میشینی وقتی لالا کردی     دخترم وقتی از کارای مامانی تعجب میکنی     وقتی از خواب بیدار میشی در حال شیطونی کردن     وقتی روروک برات جذاب میشه     آیلین،پستونک وعروسک   ...
19 تير 1391

شیر خشک

دختر نازم شیرین مامان ٤ شنبه رفتیم پیش دکتر،خداروشکر همه چی خوب بود چند روزیه که خیلی کم شیر میخوری،به دکترت که گفتم،گفت باید شیرتو عوض کنیم.دیشب برات شیر جدید خریدیم،خیلی نگرانم که بهت بسازه چهارشنبه میخوایم بریم مسافرت،انشالا که شیرتو دوست داشته باشی خیلی دوستت دارم مامانی اون خنده های شیرینت صبحا که میخوام برم سرکار بهم انرژی و امید میده ،برام جدایی ازت خیلی سخته ولی مامان شاغل همینه دیگه عشقم الان که دارم مینویسم برات چشمام پر از اشک شده،عزیز دل مامان جدایی از تو حتا ١ دقیقش سخته چه برسه به ٦ ساعت خیلی میخوامت عسل مامان ...
18 تير 1391

واکسن چهارماهگی

دخترم امروز چهارمین ماهگرد تولدته خوشگلم امروز بابایی نرفت سرکارو من و بابایی و مامان جون رفتیم واکسنتو زدیم،خوشبختانه یه کوچولو گریه کردی و الان هم داری بازی میکنی انشالا تب نکنی دختر نازم وزن و قدت ازتولد ٩٠.١٢.١        ٣١١٠     ٥١ ٩٠.١٢.٢٠     ٣٦٥٠      ٥٤  ٩١.٢.٢      ٥١٠٠      ٥٧ ٩١.٣.١        ٦٠٠٠    ٦١ ٩١.٤.١        ٦٩٤٠      ٦٤   ...
1 تير 1391

عکسای 3 ماهگی

    وقتی تازه از حموم میای       وقتی میخوای شیشه تو خودت بگیری   وقتی تو کالسکه میشینی   وقتی میخوای چیزی رو کشف کنی   ...
31 خرداد 1391

سوراخ کردن گوشای نازت

دخترم آیلین جونم در تاریخ٩١.٣.١٣رفتیم خونه مامان خانم و مامان بزرگ امیر حسین گوشاتو سوراخ کرد.فدات بشم چه گریه ای میکردی با گریه تو من و عمه معصومه هم گریه میکردیم وقتی گریه ات تموم شد لالا کردی،تا آخر شب یه ذره بیحال بودی اما فرداش خوب شدی فردای همون روز دیدم چشمت داره اشک میاد ،بعداز ظهر که بابایی اومد رفتیم دکتر و فهمیدیم که چشمت عفونت کرده،شب روز پدر بود،بابایی کلی استرس چشمتو داشت که آقای دکتر خیالشو راحت کرد که چیزی نیست اینم از کادوی استرسی دختری برای باباییش انشالا که دیگه از این کادوهای استرسی ندی مامان جان ...
31 خرداد 1391

نازگلم

عزیزکم،دختر نازم الان حدودا ٢ هفته است که دارم میرم سرکار و تو یا خونه مامان جون هستی یا خونه مامان خانم گلم روز اول که گذاشتمت خونه مامان جون وقتی که رفتم حسابی دلم برات تنگ شد،تو هم وقتی مامان جون بهت گفته بود مامان رفت حسابی گریه کرده بودی مامانی فدات بشه حدودا ٣ هفته است که ٢ تایی باهم میریم حموم الان هم رفتیم و تو لا لا کردی عسلم ...
27 خرداد 1391